۲۴۴ بار خوانده شده
کرانه گیرم تا خود ز عشق باز کنم
در خصومت بر خویشتن فراز کنم
زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم
نه ممکن است که من خود زعشق باز کنم
زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه
چو نام عشق بود من سخن دراز کنم
گرش ببینم و دستم به زلف او نرسد
به چشم با سر زلفش ز دور راز کنم
نیوفتد سخنش در برابر سخنم
که او حدیث زناز و من از نیاز کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در خصومت بر خویشتن فراز کنم
زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم
نه ممکن است که من خود زعشق باز کنم
زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه
چو نام عشق بود من سخن دراز کنم
گرش ببینم و دستم به زلف او نرسد
به چشم با سر زلفش ز دور راز کنم
نیوفتد سخنش در برابر سخنم
که او حدیث زناز و من از نیاز کنم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.