۲۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹

ای ترک، ز بهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به‌ تو بخشم به زمانی

با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی

از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
آن غالیه‌دان است همانا نه دهانی

وز لاغری ای بت که میان داری گویم
آن سیمین کلک است همانا نه میانی

نه نه‌ که به آن سان‌ که میان و دهن توست
من بنده‌ام از کلکی و از غالیه دانی

باد آید و از حلقهٔ زلفین تو هر شب
بر لاله ستان تو کند مشک فشانی

شادند همه شهر به‌دیدار تو امروز
حقا که چنین است و در این نیست گمانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.