۳۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹

گر تو نگویی به من من به که دانم ترا
در نظر دیده ای دیده از آنم ترا

من به خود الا چو خود هیچ نبینم دگر
حیف بود گر زخود باز ندانم ترا

هستی من نیستی جز به وجود تو نیست
بود توانم به تو دید توانم ترا

هرچه تو گویی بیا آمدم از تو به تو
من کی ام اندر میان هم به تو خوانم ترا

هم تو نهی بر دلم دست و ترحّم کنی
از تو به بازوی خود کی بستانم ترا

من به جهان در که ام کالبدی نیم جان
گر تو نگویی که من جان و جهانم ترا

جان نزاری به تو زنده والّا نبد
با تو توان بودنی بی تو، چه دانم ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.