هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و وصال سخن می‌گوید و از بی‌وفایی و جدایی شکایت دارد. او از معشوق می‌خواهد که رسم بی‌وفایی را کنار بگذارد و با او مهربان باشد. شاعر همچنین از می و میخانه یاد می‌کند و بیان می‌کند که در راه عشق، پارسایی ارزشی ندارد. در نهایت، او عشق را بالاتر از هر ثروت و مقامی می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به می و میخانه ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر مناسب نباشد.

شمارهٔ ۵۰

اگر تو تازه کنی با من آشنایی را
بر افکنی ز جهان رسم بی وفایی را

ز راه مرحمت آن دم که از وفا گویی
بسوز همچو دلم برقع جدایی را

اگر چراغ نباشد شبِ وصال چه غم
زشمعِ چهره برافروز روشنایی را

بیار ای بت ساقی می مغانه که من
ز سر به در کنم این خرقة ریایی را

ملامتم مکن ای پارسا که در رهِ عشق
به نیم جرعه فروشند پارسایی را

به خوانِ وصل تو هر کو نواله ای دارد
به ملک جم ندهد ملکت گدایی را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.