۳۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶

غذا چون کنم دردی از آفتاب
موافق تر الحق می از آفتاب

بیا ساقیا ساغری ده به من
که عکسش بریزد خوی از آفتاب

سر خشک مغز پر آشوب من
به می گرم کن تا کی از آفتاب

خیالم ز ماه قدح لمحه یی
جدا نیست همچون فی از آفتاب

نه در جام کی می نمودی جهان
چه کم بود جام کی از آفتاب

ز جام صبوحی گریزان مباش
چو خفاش در هر پی از آفتاب

به می کن دوای نزاری مساز
چو حربا دواءالکی از آفتاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.