هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از روز برفی و فرصت مناسب برای نوشیدن شراب و لذت بردن از زندگی سخن میگوید. او به اهمیت استفاده از فرصتها اشاره کرده و از نعمتهای درونی و آرامش درونی خود در مقابل شرایط نامساعد بیرونی یاد میکند. همچنین، به موضوعاتی مانند عشق، دوستی، و فلسفه زندگی پرداخته و با اشاره به مفاهیمی مانند می، شراب، و مهمانی، فضایی شاد و سرخوشانه را ترسیم میکند.
رده سنی:
18+
محتوا شامل اشارههای مستقیم به شراب و میگساری است که ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نباشد. همچنین، برخی مضامین فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای سنین پایین قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۷۲
روز برف است بیایید و بیارید شراب
تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب
میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای
تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب
در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف
وقت فرصت مکن اهمال و غنیمت دریاب
من نیارم کم یک هفته برون شد زین کنج
که درون نعمت و ناز است وبرون برف و گِلاب
گر میسر شودم عیش و طرب خواهم کرد
تا معلق بود این خیمه ی بی تیر و طناب
خلوت خویشتن آراسته می خواهم داشت
به حریف و به ندیم و به شراب و به کباب
مذهب ما نبود نسیه مگر نقد الوقت
من نه آنم که سر آب ندانم ز سراب
می حرام است به نزدیک فقیه آب حلال
می نه هم آب زر است آخر و هم آتش ناب
بر خلیل الله چون گشت ریاحین آتش
باز بر قوم نجی الله طوفان شد آب
نازکان را نبود مرتبه ی حرقت می
ریسمان را نبود طاقت آهن در تاب
در جهان گرچه خراب است چه نقصان آخر
من چه هشیار و چه معمور و چه مست و چه خراب
عاشقی چیست عذابی که درو راحت نیست
دوستی چیست محیطی که بود بی پایاب
راستی لطف سخن موجز و پر معنی راست
بیشتر زین نتوان کرد در این باب اطناب
مونسی ساقی و مجلس ز رقیبان خالی
درد نوشی چو نزاری و امینی بوّاب
مقطع شرط غزل ختم کنم بر مطلع
روز برف است بیایید و بیارید شراب
تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب
میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای
تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب
در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف
وقت فرصت مکن اهمال و غنیمت دریاب
من نیارم کم یک هفته برون شد زین کنج
که درون نعمت و ناز است وبرون برف و گِلاب
گر میسر شودم عیش و طرب خواهم کرد
تا معلق بود این خیمه ی بی تیر و طناب
خلوت خویشتن آراسته می خواهم داشت
به حریف و به ندیم و به شراب و به کباب
مذهب ما نبود نسیه مگر نقد الوقت
من نه آنم که سر آب ندانم ز سراب
می حرام است به نزدیک فقیه آب حلال
می نه هم آب زر است آخر و هم آتش ناب
بر خلیل الله چون گشت ریاحین آتش
باز بر قوم نجی الله طوفان شد آب
نازکان را نبود مرتبه ی حرقت می
ریسمان را نبود طاقت آهن در تاب
در جهان گرچه خراب است چه نقصان آخر
من چه هشیار و چه معمور و چه مست و چه خراب
عاشقی چیست عذابی که درو راحت نیست
دوستی چیست محیطی که بود بی پایاب
راستی لطف سخن موجز و پر معنی راست
بیشتر زین نتوان کرد در این باب اطناب
مونسی ساقی و مجلس ز رقیبان خالی
درد نوشی چو نزاری و امینی بوّاب
مقطع شرط غزل ختم کنم بر مطلع
روز برف است بیایید و بیارید شراب
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.