۳۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲

مرا چو وصل تو تشریف بار داد امشب
بیار باده و گوهر هرچه باد امشب

کمند زلف تو وجام باده هر دو به کف
رقیب را چه بماند به دست ، باد امشب

مگر زمانه ببخشود بر من مسکین
که هم به وصل تو داد دلم بداد امشب

صبا کجاست که یعقوب صبح را گوید
که آفتاب چو یوسف به چه فتاد امشب

جهان ز مادر فطرت در آفرینش خاص
جز از برای تمنای من نزاد امشب

اگر نه روز معادست و من بهشتی چیست
که آسمان در فردوس برگشاد امشب

چو هیچ حاصلت از نقد دیّ و فردا نیست
نزاریا بستان از زمانه داد امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.