هوش مصنوعی:
در این شعر، شاعر از دیدار نیمهشب با معشوقی که مانند سرو خرامان میآید، سخن میگوید. معشوق که به ندای شاعر پاسخ میدهد، او را به نوشیدن شراب و لذت بردن از لحظه دعوت میکند. شاعر از تنهایی و هجران مینالد و معشوع با آمدنش او را از این حالت نجات میدهد. شعر با توصیههایی برای زندگی در لحظه و پنهانکاری در شب پایان مییابد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشارههایی به مصرف شراب وجود دارد که مناسب سنین پایین نیست.
شمارهٔ ۸۳
دوش آمد بر سرم سرو خرامان نیمه شب
کیست گفتم آن که می آید بدین سان نیمه شب
خود به گوش او رسید آواز من گفت آشنا
آفتابی دیده ای ناخوانده مهمان نیمه شب
بی خبر بر جستم و در پایش افتادم که چیست
هم چنین تنها چرایی بی رقیبان نیمه شب
گفتم ای آرام جان چون آمدی از راه دور
مست و لایعقل چنین افتان و خیزان نیمه شب
گفت بنشین نقد را دریاب نادانی مکن
رغم فرداد داد عیش از عمر بستان نیمه شب
می بیار و جام در ده خوش برآی و جمع باش
زلف من پیرامن مه بین پریشان نیمه شب
خود رقیبان را که نتوانی به چشم از دور دید
چون به عمدا ابتدا کردی از ایشان نیمه شب
محرم مردان بود شب در میان نه راز او
هر کجا خواهی توانی رفت پنهان نیمه شب
رحمم آمد بر مناجات تو اینک آمدم
تا خلاصی دادمت از دست هجران نیمه شب
روز تر دامن بود خود را نگه می دار از او
سایه ی شب گیر می رو هم چو مردان نیمه شب
گر نداند کس نزاری گو مدان ماییم و بس
اتصال جان چنین باشد به جانان نیمه شب
کیست گفتم آن که می آید بدین سان نیمه شب
خود به گوش او رسید آواز من گفت آشنا
آفتابی دیده ای ناخوانده مهمان نیمه شب
بی خبر بر جستم و در پایش افتادم که چیست
هم چنین تنها چرایی بی رقیبان نیمه شب
گفتم ای آرام جان چون آمدی از راه دور
مست و لایعقل چنین افتان و خیزان نیمه شب
گفت بنشین نقد را دریاب نادانی مکن
رغم فرداد داد عیش از عمر بستان نیمه شب
می بیار و جام در ده خوش برآی و جمع باش
زلف من پیرامن مه بین پریشان نیمه شب
خود رقیبان را که نتوانی به چشم از دور دید
چون به عمدا ابتدا کردی از ایشان نیمه شب
محرم مردان بود شب در میان نه راز او
هر کجا خواهی توانی رفت پنهان نیمه شب
رحمم آمد بر مناجات تو اینک آمدم
تا خلاصی دادمت از دست هجران نیمه شب
روز تر دامن بود خود را نگه می دار از او
سایه ی شب گیر می رو هم چو مردان نیمه شب
گر نداند کس نزاری گو مدان ماییم و بس
اتصال جان چنین باشد به جانان نیمه شب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.