هوش مصنوعی: این شعر از نزار ی بیانگر درد عاشقی است که از بی‌مهری معشوق رنج می‌برد. شاعر از نبود توجه و مهر معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که عاشق در حسرت دیدار معشوق است. او به دشواری‌های عشق و صبر در برابر هجران اشاره می‌کند و تأکید دارد که تنها عشق حقیقی ارزشمند است و دیگر امور دنیوی مانند نام و ننگ، کفر و دین، در برابر عشق بی‌ارزش هستند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند هجران و حسرت نیاز به تجربه و بلوغ عاطفی دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۱۳۸

هرگزت روزی هوای ما نخاست
آخر این نامهربانی تا کجاست

ما به تو مشتاق و تو از ما ملول
عاشق تنها به حسرت مبتلاست

دل به دل گویند ره دارد بلی
چون حجاب از راه برخیزد رواست

لیک شخص ناتوان را نیز هم
از پی پیوند جسمانی رجاست

جان اگر جان می‌فزاید طرفه نیست
جسم باری در غم هجران بکاست

دوست کی دارد شکیبایی ز دوست
من نمی‌دانم که این طاقت که راست

سنگ‌دل باشد به هرحالی صبور
ور نه در هجران جان مانع چراست

با دلی چون آبگینه راستی
صابری کردن نه کار جنس ماست

یک دمه آسایش دیدار دوست
پیش دانا آفرینش را بهاست

ای نزاری تا به کی از قیل و قال
گفت و گو اندر ره وحدت خطاست

نام و ننگ و کفر و دین و هست و نیست
هرچه غیر از دوست می‌خواهی هواست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.