هوش مصنوعی: این متن به موضوع عشق و دیوانگی ناشی از آن می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که در راه عشق، ننگ و بدنامی اهمیتی ندارد و از ملامت دیگران نمی‌ترسد. او از دل و جان گذشت‌کرده و تنها غم معشوق برایش ارزشمند است. شاعر عقل را ناتمام می‌داند و دیوانگی را برمی‌گزیند. همچنین، او از مقام خواجگی (احتشام و قدرت) دوری می‌کند و رندی (آزادگی و بی‌قیدی) را ترجیح می‌دهد. در پایان، او از رنج‌های زندگی دنیوی به سوی قصری از سعادت ابدی می‌رود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دیوانگی و رندی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا گمراه‌کننده باشد.

شمارهٔ ۱۵۲

نکونامی و بدنامی کدام است
چو عشق آمد چه جای ننگ و نام است

نمی ترسیم در عشق از ملامت
ملامت در عقب بالا کلام است

هم از دل فارغیم اکنون هم از جان
که ما را جز غم جانان حرام است

در دیوانگی ها برگشادیم
که عقل از بس تمامی ناتمام است

بسی سودا درین سودا بپختیم
هنوز اندیشه ی این کار خام است

سر دیوانگی دارم ازین پس
که را با ما هوای این مقام است

به ترک خواجگی گفتیم و رندیم
اگر چه خواجگی با احتشام است

کسی را خواجه می خوانند بالله
که صد ره کمتر از کمتر غلام است

ز محنت کلبه ی فانی نزاری
به قصری شد که دولت مستدام است
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.