هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلدادگی به دوست سخن می‌گوید و حالتی را توصیف می‌کند که در آن خیال دوست چنان بر او غلبه کرده که گویی خود دوست حاضر است. او از از دست دادن کنترل بر خود، عقل و هوش می‌گوید و از وسوسه‌های شیطانی که او را از دوست دور می‌کند، شکایت می‌کند. در نهایت، شاعر به خواننده توصیه می‌کند که با گفتن ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله» از وسوسه‌ها دوری کند و به دوست نزدیک شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به کار رفته مانند وسوسه‌های شیطانی و ذکرهای عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۵۸

صباح بر سرم آمد خیالِ طلعتِ دوست
چنان نمود مثالم که خود معاینه اوست

خیال بین که مرا بر خیال می‌‌دارد
من آن نی‌ام که بدانستمی خیال از دوست

چنان ز خویش برفتم که در تصرّفِ من
نه عقل ماند و نه هوش و نه مغز ماند و نه پوست

درین میانه شنیدم که گفت با ما باش
ز خویشتن به درآ آخر این چه عادت و خوست

نگفته‌ایم که از هر چه غیرِ ما باز آی
به دستِ وسوسه دادن زمامِ دل نه نکوست

جحیم وسوسهء شیطن است پس ز جحیم
ببر کآخر کم‌تر عطایِ ما مینوست

به دفع شیطنه لا حول گوی و لا قوّه
به غیر الّا بالله دگر چه راه و چه روست

نزاریا همه از بهرِ ما و با ما گوی
سخن سرای که از ما نگفت بی‌هده گوست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.