هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از اقبال لاهوری، بیانگر اشتیاق شدید شاعر به دوست (معشوق یا خداوند) است. او از رسیدن پیام دوست و بوسیدن خطابش ابراز شادی می‌کند، حتی حاضر است برای رضای دوست جان خود را فدا کند. شاعر از دشمنان جهالت پیشه می‌گوید و به لطف و عنایت دوست تکیه می‌کند. او از ساقی مسیح صبت می‌خواهد تا جامی از شراب دوست برای تشنگان بفرستد و تأکید می‌کند که دوست اگرچه از دیده غایب است، اما در سینه حاضر است. در نهایت، شاعر بهشت و سایه‌ی طوبی را در برابر پرتو آفتاب دوست ناچیز می‌شمرد و از روی گرداندن از قبله و روی آوردن به باب دوست سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۵۷

اقبال قاصدی که رسد از جنابِ دوست
فرخنده طالعی که ببوسم خطابِ دوست

ای پیک اگر هزار مهم فوت می‌شود
چندان مرو که باز نویسم جوابِ دوست

گر دوست را به خونِ محبّان ارادت است
گردن نهیم و سر نکشیم از صوابِ دوست

با دشمنان که غاشیهء جهل می‌کشند
گو دستِ ما و دولتِ پا و رکابِ دوست

ای ساقی مسیح صفت بهرِ تشنگان
جامی فرست تا بچشند از شراب دوست

در سینه حاضرست گر از دیده غایب است
بر دوستان حجاب نباشد نقابِ دوست

حوضِ بهشت و سایهء طوبا چه می‌کنم
گر پرتوی به ما رسد از آفتابِ دوست

مقری به بام بر شو و قامت بزن بگوی
کز قبله کرد روی نزاری به بابِ دوست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.