هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از محو شدن خود در ذات دوست (خدا) سخن می‌گوید و بیان می‌کند که همه چیز جز او هیچ است. شاعر از تعلقات دنیوی مانند مال و نام دوری می‌جوید و بر اهمیت باطن و ارتباط با خدا تأکید دارد. او فقر و درویشی را نور درون می‌داند و از غلو و افراط در دین پرهیز می‌کند. در نهایت، آرزوی شاعر تنها التماس به درگاه خداوند است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و دینی (مانند موسی و سامری) نیاز به پیش‌زمینه‌ای از ادبیات و فرهنگ اسلامی دارد.

شمارهٔ ۲۶۵

آرزویی بود و شد محو در اوصافِ دوست
هیچ ز من مانده نیست هرچه بمانده­ست اوست

جامِ می و کنج و یار هر چه دگر جمله هیچ
شش جهتِ کاینات بر سرِ این چارسوست

موسی و ثُعبان و چوب سامری و عجلِ زر
او نکند التفات موسی اگر تندخوست

پیشِ من و پشت اگر نیک و بدی می­رود
هرچه از آن­جا بود جمله بدی­ها نکوست

بی­هده سودا مپز از پیِ نام و حطام
مغز تهی می­کنی خیز و برون آز پوست

باطنت ار با خداست کعبه خراباتِ تست
فقر چو نورِ درون خرقه چو مشتی رکوست

قاصر و غالی نیم راهِ مشنّع کجاست
مرتبه حدِّ من پیشِ مقصّر غلوست

بیش نزاری مرو بر پیِ نفسِ دنی
بر زن و در هم شکن سنگ سزایِ سبوست

دولتِ من گر ز من باز ستانی مرا
از تو همین التماس از تو همین آرزوست

گنج به کُنجِ خراب می­نهی و در طلب
انجمِ افلاک را کار همین گفت­وگوست
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.