هوش مصنوعی:
این شعر از ناراحتی و درد فراق معشوق سخن میگوید. شاعر با بیان احساسات عمیق خود، از جدایی و رنج ناشی از آن مینالد و تأکید میکند که عشق به معشوق از همان ابتدا در وجودش دمیده شده است. او از بیقراری و از دست دادن عقل و صبر در فراق یار میگوید و از روزگاری شکایت میکند که او را از معشوقش دور نگه داشته است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل احساسات عمیق و گاه دردناک عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم عرفانی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۶۷
بدان خدای که مثلت نیافرید ای دوست
که در فراقِ تو کارم به جان رسید ای دوست
زمانه آنکه مرا دست می برید از تو
خوشا حیات اگرم سر نمی برید ای دوست
فراقت از که درآموخت رسم قصّابی
که پوست از منِ بیچاره در کشید ای دوست
در آفرینشِ من وقتِ صنعِ جان ایزد
نخست مهرِ تو در کالبد دمید ای دوست
ز من چرا برمیدند عقل و صبر و شکیب
اگر وحوش ز مجنون نمی رمید ای دوست
مگر کسی که دلش نیست ورنه رقّت کرد
هر آفریده که فریادِ من شنید ای دوست
به روزگار حکایت کند نزاریِ زار
قیامتی که ز نادیدن تو دید ای دوست
که در فراقِ تو کارم به جان رسید ای دوست
زمانه آنکه مرا دست می برید از تو
خوشا حیات اگرم سر نمی برید ای دوست
فراقت از که درآموخت رسم قصّابی
که پوست از منِ بیچاره در کشید ای دوست
در آفرینشِ من وقتِ صنعِ جان ایزد
نخست مهرِ تو در کالبد دمید ای دوست
ز من چرا برمیدند عقل و صبر و شکیب
اگر وحوش ز مجنون نمی رمید ای دوست
مگر کسی که دلش نیست ورنه رقّت کرد
هر آفریده که فریادِ من شنید ای دوست
به روزگار حکایت کند نزاریِ زار
قیامتی که ز نادیدن تو دید ای دوست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.