هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق یار و رنج‌های ناشی از آن می‌گوید. او از روزی که معشوقش رفت، دلش به جان آمده و امیدوار است که بازگردد یا اگر برای همیشه رفته، لااقل از رنج‌ها رهایی یافته باشد. شاعر از تنهایی و بی‌کسی می‌نالد و یاد یار را در خیال و خواب می‌بیند. در پایان، به ناامیدی و تسلیم در برابر تقدیر اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل موضوعات عاطفی عمیق مانند فراق، اندوه و ناامیدی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۴۵

آوخ آوخ که جگرگوشه دگر بار برفت
دل به جان آمد از آن روز که دلدار برفت

یا رب این بار چنان رفت که باز آید باز
یا دلش سیر شد از ما و به یک بار برفت

یا رب از کوفتگی های ره آسایش یافت
وز تن نازک خود پرورش آزار برفت

نفسی با که زنم وه که فروبست دمم
غم دل با که خورم آه که غمخوار برفت

عکس رویش به خیال از دل من غایب نیست
خواب سهل است که از دیده بیدار برفت

صبر بیچاره بسی دیده ی لک بازنهاد
آخرالامر چو درماند به ناچار برفت

عمر درباختم افسوس که ایام گذشت
بودنی بود چه تدبیر کنم کار برفت

رخت بربند نزاری که سر آمد مدت
بخت برگشت و دل از دست شد و یار برفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.