هوش مصنوعی: این شعر بیانگر غم و اندوه شاعر از جدایی یار و از دست دادن آرامش و صبر است. شاعر از بی‌اختیاری خود در برابر تقدیر و قضا شکایت می‌کند و تأکید می‌کند که با رفتن یار، قرار و آرامش او نیز از بین رفته است. در نهایت، شاعر به ناتوانی انسان در برابر تقدیر اشاره می‌کند و می‌پذیرد که گاهی چاره‌ای جز تسلیم نیست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند غم جدایی، تقدیر و قضا است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۴۶

دریغ عمر که بی روی آن نگار برفت
در انتظار شد و ایام و روزگار برفت

سزا همین بود آن را که یار بگذرد
ولی چه فایده کز دستم اختیار برفت

به قهستان در، از آرام دل جدا گشتم
چنان که خون ز دو چشمم هزار بار برفت

بر اعتماد جگرخواره ای دگر بودم
خبر رسید که او هم ز سبزوار برفت

کنار من چه شود گر ز دیده پر خون است
که این چنین دو دل آرام از کنار برفت

زمن قرار و شکیب و سکون و صبر به کل
چو هر دو یار برفتند هر چهار برفت

چرا به شیفتگی سرزنش کنند مرا
که دل نماند و جگر خون ببود و یار برفت

کسیم گفت که او بازخواهد آمد زود
هنوز شکر کنم گر برین قرار برفت

نزاریا چه توان کرد با قضا مستیز
چو بودنی به ضرورت ببود و باید رفت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.