۳۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۶

گر بر آرد عشقت از جانم قیامت
من نخواهم کرد بر عاشق ملامت

دیگران را جامه می سوزد مرا جان
بر من مسکین چه می آید غرامت

در بلای عشق می خواهم همیشه
من نمی خواهم در این طوفان سلامت

من ندانم در کدامین وجه باشم
چون ز بالای جهت برخاست قامت

عالمی در علت رشک از من و تو
بر قد و بالای ما بود این علامت

زلف آرامیده ی من چند شوری
نیست در تشویش کس را استقامت

هر چه در هستی ما از خشک و تر بود
رغم ما را بستند از ما تمامت

گر نخواهد کرد جان در کار عشقت
سود کی دارد نزاری را ندامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.