۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۵

مرا چه غم که مرا سرزنش کنند و ملامت
که من معاینه دیدم جمال روز قیامت

اگر تو نیز طلب گار آن شوی که ببینی
ز بود خود به در آیی کفایت است و کرامت

نه در میان بلایی که بر کنار ، پس این جا
مکن به هرزه طمع در بلای عشق سلامت

امید منقطع از وصل دوست شرط نباشد
بر آستان رجا از لوازم است اقامت

نثار کردن جان خود ضرورت است و فریضه
اگر به موجب شکرانه ور بود به غرامت

نزاریا نکنی التفات اگر چه شده ستی
میان خلق فضیحت به صد هزار علامت

تو را چو غایت مطلوب حاصل است و معین
به صرف کردن عمرت در این بلا چه ندامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.