هوش مصنوعی: شاعر از معشوق خود می‌خواهد که نزد او بیاید و او را ببوسد. او از زیبایی‌های معشوق مانند لب‌های خندان، دندان‌های سفید، ابروان خوش‌آیند و چشم‌های فتانش سخن می‌گوید و از عشق و فراقی که متحمل شده است شکایت می‌کند. شاعر امیدوار است که معشوق به او رحم کند و دلش نرم شود، اما می‌ترسد که بخت یارش نباشد و معشوق از او پشیمان شود. در پایان، شاعر از معشوق می‌خواهد که شبی به خانه‌اش بیاید یا زمانی را در بستان با او بگذراند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۳۷۱

بیا و بوسه بده از آن لبان خندانت
که در دلم زدی آتش به آب دندانت

به ابروان خوش آشفته کردی ام با خود
چه دید خواهم از آن چشم های فتانت

مرو دمی بنشین تا شکستگان‌ فراق
خبر کنند ز حال دل پریشانت

کسی برای خدا با تو بر نمی گوید
که چند ناز کنی بر نیازمندانت

امید نیست که رحمت کنی و نرم شود
به آتش دم گرمم دل چو سندانت

مگر شبی چو زبان داده ای به روز آرم
به خلوت ار نکند بخت من پشیمانت

چه باشد ار ز سر مرحمت نزاری را
شبی به خانه بری یا دمی به بستانت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.