هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از غیاث الدین بیانکننده عشق و شیفتگی شاعر به معشوق است. او از جذابیتهای معشوق مانند ابروانش سخن میگوید و از ناتوانی خود در رهایی از این عشق شکایت دارد. شاعر به رفتارهای معشوق اشاره میکند که گویا گواهی بر عشق اوست و در نهایت، تقدیر عشق را عامل اصلی این رابطه میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۳۷۲
الغیاث از جفت و طاق ابروانت
دین و دل شد در سر آن هر دوانت
آخر از چشمان مستت چند نالم
نیست ممکن مَخلَصم زان جادوانت
بی حیا بر خون من الله اکبر
چون گواهی می دهند آن هندوانت
هر چه از سر پنجه ی سیمین بکردی
باز می خواهند عذرش بازوانت
گر مرا پیرانه سر افتاد کاری
تو مدارایی کن از بخت جوانت
آخر ای مسکین نزاری دین و دنیا
هر دو شد در وصف خال نیکوانت
چون بگردانی زخود بیچاره آری
هر چه از فطرت روان شد با روانت
هر کجا حالی حوالت شد نصیبت
می برد تقدیر عشق آن جا دوانت
دین و دل شد در سر آن هر دوانت
آخر از چشمان مستت چند نالم
نیست ممکن مَخلَصم زان جادوانت
بی حیا بر خون من الله اکبر
چون گواهی می دهند آن هندوانت
هر چه از سر پنجه ی سیمین بکردی
باز می خواهند عذرش بازوانت
گر مرا پیرانه سر افتاد کاری
تو مدارایی کن از بخت جوانت
آخر ای مسکین نزاری دین و دنیا
هر دو شد در وصف خال نیکوانت
چون بگردانی زخود بیچاره آری
هر چه از فطرت روان شد با روانت
هر کجا حالی حوالت شد نصیبت
می برد تقدیر عشق آن جا دوانت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.