۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۲

الغیاث از جفت و طاق ابروانت
دین و دل شد در سر آن هر دوانت

آخر از چشمان مستت چند نالم
نیست ممکن مَخلَصم زان جادوانت

بی حیا بر خون من الله اکبر
چون گواهی می دهند آن هندوانت

هر چه از سر پنجه ی سیمین بکردی
باز می خواهند عذرش بازوانت

گر مرا پیرانه سر افتاد کاری
تو مدارایی کن از بخت جوانت

آخر ای مسکین نزاری دین و دنیا
هر دو شد در وصف خال نیکوانت

چون بگردانی زخود بیچاره آری
هر چه از فطرت روان شد با روانت

هر کجا حالی حوالت شد نصیبت
می برد تقدیر عشق آن جا دوانت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.