۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۳

جانا دلی چه سوزی کان هست جای گاهت
ماها تنی چه کاهی کان هست در پناهت

با دیده ی پر آبم با سینه ی پر آتش
زآن سینه ی سپیدت زآن دیده ی سیاههت

هر روز بامدادان کایی برون ز خانه
باشند صد هزاران بی دل گرفته راهت

زان پس که با تو بودم بی گاه و گاه گشتم
راضی بدان که بینم در راه گاه گاهت

در محنت درازم زآن گیسوی درازت
با قامت دوتاهم ز آن ابروی دو تاهت

چون سرو خشک زارم چون ماه نو نزارم
ز آن قد هم چو سروت ز آن روی هم چو ماهت

رنجی ست عاقلان را هاروت جرم کارت
گنجی است عاشقان را یاقوت عذر خواهت

ناهید خیره گردد وقت سماع دورت
خورسید سجده آرد پیش جمال و جاهت

پوشی سلاح کینم سازی سپاه جنگم
هر ساعتی روا نیست اندیشه سال و ماهت

آگه نه ای که باشد در کین و جنگ بر من
چشم دژم سلاحت زلف به خم سپاهت

سوزان شود نزاری از عشق تو هر آن گه
کاراسته ببیند در بزم پادشاهت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.