هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن می‌گوید. او از درد دل‌های ناشی از عشق و شوق به معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ‌کس مانند او این احساسات را درک نمی‌کند. شاعر از نبودن همدردی و باورنکردن دیگران نسبت به درد عشقش شکایت دارد و عشق را به دریایی بی‌کران و راه‌بی‌پایان تشبیه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارند.

شمارهٔ ۴۱۷

که دست از هوایِ تو بر سر ندارد
که چشم از فراقت به خون تر ندارد

جمادست نه جانور هر که شوری
ز شیرینِ عشقِ تو در سر ندارد

درین آشیان خانه مرغی نبینم
ز شوقِ تو بر بالِ جان پر ندارد

دگر در خرابات رندی ندیدم
که بر کف ز یادِ تو ساغر ندارد

مبیناد چشمی که از خاکِ راهت
به خونابۀ دل مخمَّر ندارد

مرا از تو دردی ست در دل عجایب
ولی با که گویم که باور ندارد

چه دردست شوقت که ساکن نگردد
چه بحریست عشقت که معبر ندارد

در آن بحر رفتی نه مسکین نزاری
که این زهره شیرِ دل آور ندارد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.