هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر عمق محبت و عشق شاعر به معشوق است. شاعر از وابستگی روح و جان خود به معشوق می‌گوید و تأکید می‌کند که این عشق فراتر از ادعاهای سطحی است. او از ناتوانی در دوری از معشوق و بی‌قراری خود سخن می‌گوید و معتقد است که عشق حقیقی نشانه‌ای از محبت ازلی است. شعر همچنین به جنبه‌های عرفانی عشق اشاره دارد و معشوق را به عنوان وجودی نهان و آشکار در زندگی شاعر توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۹۰

مرا محبّتِ تو در میانِ جان باشد
نه هم چو مدّعیان بر سرِ زبان باشد

گر اتّصال نباشد به جسم چتوان کرد
خلاصۀ دل و جان با تو در میان باشد

تمام عشقِ تو باری مرا ز من بستد
محبّتِ ازلی را همین نشان باشد

تویی نهانِ من و آشکارِ من چه غم است
گر آشکار شود راز اگر نهان باشد

نظر چه گونه ز روی تو برتوانم داشت
گرم به هر مژه در دیده سد سنان باشد

نفس چه گونه زند با کسی دگر هرگز
کسی که هم نفسش چون تو مهربان باشد

نسیمِ پیرهنِ یوسف ار چه در معجز
میانِ خلق چو افسانه داستان باشد

ولی خواصِ عرق چینِ نازکِ تو نداشت
که نکهتش مددِ عمرِ جاودان باشد

گر التفات کنی یک نظر تمام بود
خجسته بختِ کسی کش قبولِ آن باشد

زهی سعادت و دولت اگر نزاری را
محّلِ بندگیِ حضرتی چنان باشد

ز آبِ دیده کند بر درِ تو فرّاشی
اگر چو خاک مجالش بر آستان باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.