۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۱

که را طاقت امتحان تو باشد
مگر آن کسی را که آن تو باشد

چو من عاجزی مستمندی حزین را
کجا طاقت امتحان تو باشد

ترا عاشقی دین برافکنده باید
چنینی چو من کی چنانِ تو باشد

ترا پاکبازی مجرد بباید
که سر دفتر داستان تو باشد

ز دُنیی و عقبی گرفته کناری
میانِ بلا پهلوان تو باشد

به دعوی تواند برون آمدن نی
کسی خاصه کو ناتوان تو باشد

رموز تو در یافتن نیست ممکن
مگر ترجمان هم زبان تو باشد

همه عمر چیزی نگفتم نکردم
که شایسته آستان تو باشد

اگر تو نگویی نزاریِ مایی
نزاری مسکین کیان تو باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.