هوش مصنوعی: این شعر از نزاری بیانگر درد و رنج شاعر از جدایی دوستان و مبتلا شدن به مشکلات است. او از این که دوستانش را از او جدا کرده‌اند و واسطه درد او شده‌اند، شکایت می‌کند. شاعر به عشق و فراق اشاره می‌کند و بیان می‌کند که عشق بر عقل غالب است. همچنین، او از تقابل عقل و عشق و انتخاب راه عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تقابل عقل و عشق و دردهای اجتماعی ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۵۴۲

مرا به دردِ دل از دوستان جدا کردند
چه بد که با منِ درویشِ مبتلا کردند

به دل جدا نتوان کرد دوست را از دوست
که دوستان را یک دل ز ابتدا کردند

ز فرطِ حسنِ دل‌آویزِ خوب‌رویان بود
جماعتی که تقرّب به انزوا کردند

به هرزه واسطه دردِ من چرا گشتند
خلافِ قاعدهء اهلِ دل چرا کردند

ز طرّه‌هایِ پریشان به یک کرشمهء حسن
هزار شیفته آشفته تر ز ما کردند

کمر به بندگیِ دوست بر میان بستم
عوام پیرهن سَتر ما قبا کردند

جهول ترکِ من و مایِ خود نمی‌گیرد
که هم به رای و قیاسِ خود اقتدا کردند

به نیم جو غمِ دنیا و آخرت بر من
بهشت و حور گرفتم که پر بها کردند

دو وجه لازم حال‌اند انتظار و فراق
که پشتِ طاقتِ صبر و خرد دو تا کردند

هزار بار برانداخت خان و مانِ ورع
ستیزهء عقلا عقل را فدا کردند

به دوست گفت نزاری شبی به وجهِ سوال
که در جنود مرا با تو آشنا کردند

جواب داد که آری مرا نمی‌دانی
که عشق را متصرّف نه عقل را کردند

چو عقل و نفس بدیدند در بدایتِ کار
که حال چیست سبک ترکِ ماجرا کردند

ورایِ عشق و فرودِ خرد چه می‌خواهی
ترا میانهء این هر دو کون جا کردند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.