۲۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۲

شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند
با خیالت گله هجر تو آغاز کند

آنچنان زار بگریم ز پریشانی دل
که اجل تا به سحر صد رهم آواز کند

ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است
تو چه کردی همه آن خانه برانداز کند

محرمت کردم و انگشت نمایم کردی
بی دل آنکس که تو را معتمد راز کند

با تو در باخته ام بود و وجود و سر خویش
بازی چست چنین عاشق جان باز کند

گر نزاری ز تو لافی زند آن عین خطاست
او چه مرغی ست که بر شاخ تو پرواز کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.