هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و رنج‌های ناشی از آن می‌پردازد. شاعر از بی‌فایده بودن گریز از عشق، بی‌ثمری گریه و ناله، و ناتوانی در مقابله با آن سخن می‌گوید. همچنین، به ناامیدی از رحمت دوست و بی‌فایده بودن صبر در برابر عشق اشاره می‌کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که وقتی عشق به اوج خود می‌رسد، عقل و خرد دیگر سودی ندارند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، ممکن است برخی از مضامین مانند ناامیدی و رنج عشق برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۵۷۰

قضا ز عشق چو نازل شود گریز چه سود
دلم مکابره از دست شد ستیز چه سود

به گریه گر چه مدد می دهد بسی چشمم
چو دیده می رود از اشک لاله ریز چه سود

مگر به وقت کند دوست رحمتی ور نی
چو شد عظامم در خاک ریز ریز چه سود

به صبر وعده دهد ناصحم نمی دانی
که خفتگان عدم را ز رستخیر چه سود

چو نقد عشق نزاری به دار ضرب رسید
پس از مبالغت عقل خاک بیز چه سود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.