۳۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۰

خوش آید به آوازِ بلبل نبید
سحر کاسه یی دو بباید چشید

جمادی بود گر نجنبد ز جای
که آواز بربط به گوشش رسید

دمِ نقد را دان که داند که باز
که خواهد ز ما سالِ آینده دید

چو بَر شد ز آوازِ بلبل سماع
صلاتِ مؤذّن که خواهد شنید

چو شد ممتلی مغزت از خند ریس
چنان دان که ایزد جهان نافرید

ز بالایِ منبر میِ صاف را
نباید شکستن بباید شمید

دری کان ز بدوِ ازل بسته اند
چه گویی که آن در ندارد کلید

سکندر ز ظلمت نمی رست اگر
ز آبِ خَضر جرعه یی می کشید

فرو رفت بر هرزه شوریده کار
از آن گه که گردِ جهان بر دوید

ندانست کان قطرۀ آب چیست
چو ماهی از آن آرزو می تپید

به دورِ نزاری اگر می فتاد
نمی گفت مسکین نمی آرمید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.