هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد دوری از دوست و عشقش می‌نالد. او از بی‌قراری، بی‌صبری و دیوانگی دلش سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که باد پیام دوستش را به او برساند. شاعر از نصیحت‌گری دیگران بیزار است و تنها آرزویش رسیدن به دوست است. او خود را سزاوار این درد می‌داند و وجودش را فدای دوست می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد.

شمارهٔ ۶۰۸

بی‌دوست این منم که چنین می‌برم به سر
ای خاک بر سرِ من و خاکستر از زبر

این است وبیش ازین و بتر زین سزایِ من
از کویِ دوستان نکنم بعد از این سفر

عقل از کجا و من ز کجا کز دلِ فضول
بیزارم از قبولِ نصیحت کند دگر

از غبن و غصّه خوردن و ناچاره دم زدن
دیوانه می‌شود دل و خون می‌شود جگر

چشمم به راه‌ و گوش بر آوازِ پیکِ دوست
جانم فدایِ آن که ز جانان دهد خبر

ای باد قاصدی شو و پیغامِ او بیار
وی بخت چارهٔی کن و تیمارِ من ببر

باشد که باد لطف کند تا به سعیِ باد
بویی بما رسد زِ عرق چینِ او مگر

از من هزار خدمت و اخلاص می‌برد
بادی که بر دیارِ نزاری کند گذر

خرّم وجودِ آن که ز تأثیرِ بختِ نیک
بر آستانِ دوست چو خاک است بی‌سپر
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.