۲۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۱

یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر
ترک ما کرد گرفته‌ست مگر یارِ دگر

وعدۀ وصل همی‌داد و نمی‌کرد وفا
داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر

گفته بود از منش این‌بار دری نگشاید
گو برو از پیِ یاری دگر و کارِ دگر

از خدا شرم ندارد که روا می‌دارد
هر نفس بر تنِ رنجورِ من آزارِ دگر

می‌روم دامنِ دل‌چاک و گریبانِ وصال
تا کجا و کی و چون دست دهد بارِ دگر

من به صد جور از او روی نپیچم گرچه
هرکس از رویِ دگر می‌کند انکارِ دگر

زاریِ زارِ نزاری بکند هم اثری
زارتر خود ز نزاری نبود زارِ دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.