هوش مصنوعی:
شاعر در این متن بر وفاداری و دوستی پایدار خود تأکید دارد و بیان میکند که گذشت زمان و اختلافات، تأثیری بر محبت او نخواهد داشت. او از معشوق میخواهد که به عهد خود وفادار بماند و با لطفش او را از خود نراند. همچنین، شاعر به صداقت در محبت اشاره کرده و معتقد است که عاشقان واقعی نیازی به ریا و تظاهر ندارند. در پایان، او از بیاعتنایی به دشمنان و نوشیدن می به جای غم سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند نوشیدن می ممکن است برای گروههای سنی پایینتر مناسب نباشد.
شمارهٔ ۶۱۲
هرگز گمان مبر که کنم با تو دل دگر
با تو بر آن سرم که برم دوستی به سر
ما را به اختلافِ زمان التفات نیست
بر ما به هیچ نقصِ مودّت گمان مبر
نهنه روا مدار که بعد از وفایِ عهد
هرگز کند خلافی تو بر خاطرم گذر
گر اقتضایِ دور کند هفتهای خلاف
تشنیع بر قضا نتوان زد بدین قدر
در بابِ عرضِ بندگی ات گر مقصّرم
آن به که با مشاهده اندازم این سمر
با لطفِ خود بگوی که چون زابتدا مرا
کردی قبول باز مگیر آخر آن نظر
تا حاسدان گویند از بیقدم گریز
تا طاعنان نگویند از بیوفا حذر
روی و ریا نه کارِ محبّانِ صادق است
هر جا محبّت است دل از دل دهد خبر
گر بند بند باز گشایند چون قباش
صادق چو کوه بسته بود در وفا کمر
سالک درین منازل و مرحل کسی بود
کز خویشتن به پای ارادت کند سفر
آری نزاریا من و ما چیست جز حجاب
از خویشتن به در شو و از خود به در نگر
تا بر تو باز صورتِ فطرت شود عیان
وز برزخِ مخیّله بیرون شوی مگر
ماییم و دوستی غمِ دشمن نمیخوریم
مَی میخوریم نه غم تو نیز غم مخور
با تو بر آن سرم که برم دوستی به سر
ما را به اختلافِ زمان التفات نیست
بر ما به هیچ نقصِ مودّت گمان مبر
نهنه روا مدار که بعد از وفایِ عهد
هرگز کند خلافی تو بر خاطرم گذر
گر اقتضایِ دور کند هفتهای خلاف
تشنیع بر قضا نتوان زد بدین قدر
در بابِ عرضِ بندگی ات گر مقصّرم
آن به که با مشاهده اندازم این سمر
با لطفِ خود بگوی که چون زابتدا مرا
کردی قبول باز مگیر آخر آن نظر
تا حاسدان گویند از بیقدم گریز
تا طاعنان نگویند از بیوفا حذر
روی و ریا نه کارِ محبّانِ صادق است
هر جا محبّت است دل از دل دهد خبر
گر بند بند باز گشایند چون قباش
صادق چو کوه بسته بود در وفا کمر
سالک درین منازل و مرحل کسی بود
کز خویشتن به پای ارادت کند سفر
آری نزاریا من و ما چیست جز حجاب
از خویشتن به در شو و از خود به در نگر
تا بر تو باز صورتِ فطرت شود عیان
وز برزخِ مخیّله بیرون شوی مگر
ماییم و دوستی غمِ دشمن نمیخوریم
مَی میخوریم نه غم تو نیز غم مخور
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.