۲۹۶ بار خوانده شده
این چه ننگ است که آوردی باز
دست میگیر و ز پا می انداز
ننگ شد نام تو از بدعهدی
آشکارا مکن ای عاقل راز
بده انصاف و مکن بیدادی
ببُر از دشمن و با دوست بساز
که کند در غم تو این همه صبر
چون من از تو که کشد این همه ناز
تو و فارغ ز من و خوش در خواب
من و بیداری شبهای دراز
تشنهٔ سوخته در ماه صیام
چون بود منتظر بانگ نماز
من همه شب مترصّد تا کی
بر در از حلقه برآید آواز
چه کنم چاره همین دارم و بس
من و درگاه خداوند و نیاز
بندهای همچو نزاری دارد
ای اگر یار بود بنده نواز
زاریی دارد و نه زور و نه زر
گو درین بوته به زاری بگداز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دست میگیر و ز پا می انداز
ننگ شد نام تو از بدعهدی
آشکارا مکن ای عاقل راز
بده انصاف و مکن بیدادی
ببُر از دشمن و با دوست بساز
که کند در غم تو این همه صبر
چون من از تو که کشد این همه ناز
تو و فارغ ز من و خوش در خواب
من و بیداری شبهای دراز
تشنهٔ سوخته در ماه صیام
چون بود منتظر بانگ نماز
من همه شب مترصّد تا کی
بر در از حلقه برآید آواز
چه کنم چاره همین دارم و بس
من و درگاه خداوند و نیاز
بندهای همچو نزاری دارد
ای اگر یار بود بنده نواز
زاریی دارد و نه زور و نه زر
گو درین بوته به زاری بگداز
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.