۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴۴

مگر یاری درافتد محرم راز
که مرموزی توان گفتن بدو باز

ولی ترسم که گفتستند نتوان
به خورد صعوه دادن لقمهٔ باز

توانم آشنایی داد با دوست
گرم روزی دگر روزی شود باز

حدیث دوست هم با دوست گویم
که جز با او نیارم گفتن این راز

بباید ساختن با روزگارم
اگرچه روزگارم هست ناساز

بهشت این است و بس پس می‌برازد
اگر بر تخمهٔ آدم کنم ناز

من و روی تو دیدن الله الله
به رویت دیده آخر چون کنم باز

نیارم دیده در خورشید کردن
من و خیل خیالت در تک و تاز

ملامت گر برآرد بانگ تشنیع
اگر بیرون برم از پرده آواز

اگر مشرک نی‌ام در راه وحدت
کسی با دوست چون گیرم به انباز

قیامت می‌کند هر دم نزاری
به نقد الوقت تا انجام از آغاز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.