هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق نافرجام و دردهای آن سخن می‌گوید. شاعر از بی‌وفایی معشوق و رنج‌های عشق شکایت دارد و بیان می‌کند که عشق واقعی بسیار نادر است. او از تنهایی، حسادت، و بی‌خودی ناشی از عشق می‌گوید و اشاره می‌کند که تنها راه رهایی از این درد، فداکاری کامل است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و دردهای روحی مطرح شده در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به رنج و فداکاری نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۶۶۵

عاشق ازین شیوه نگشته ست کس
خود نه محبّت نه همین است و بس

تا غم دل شرح دهم یک زمان
تا به رخت در نگرم یک نفس

روز نباشد درِ من بی‌رقیب
شب نبود کوچهٔ من بی عسس

گر هوست بر سر من می‌زنند
در سر من جز هوست نیست بس

می‌بدهی تا نکنم بی‌خودی
مهر کنی قند ز دست مگس

بلبل شوریده نباشد خموش
باغ همان است و همانش قفس

گر سرش از مغز نبودی تهی
آن‌همه فریاد نکردی جرس

هرکه به قید تو گرفتار شد
تا ندهد جان نرهد زین حرس

رخ به جفا در نکشم وز وفا
برهمه عشّاق دوانم فرس

هر دو ز بحرند به نسبت ولیک
دُر ز صدف یافت شود نه ز خس

کرد و کیاییِ نزاری تویی
خواه به کارش رس و خواهی مرس
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.