۴۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۴

معطّرست دماغم ز بوی ِ یرلیکش
ملازمم به دل و جان ز دور و نزدیکش

ز بختِ من نظرِ دولتی قوی باشد
که در کنارِ من آید میانِ باریکش

از آن دو هندویِ جادو به زیرِ ابرویِ طاق
شدند بنده به صد دل مغول و تازیکش

بر آستانۀ او آفتاب فخر کند
اگر محّلِ یکی باشد از ممالیکش

چو شب سیاه کند از سپید کاریِ خویش
جهانِ روشن بر من چو زلفِ تاریکش

دلِ نزاریِ مسکین چنان مسلّم کرد
که هم چو مملکتِ خویش کرده تملیکش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.