۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۲

همه را شادی و مارا غم جانانه خویش
همه با همدم و ما با دل دیوانه خویش

مبتلای غم و محنت زده هجرانیم
آشنا ناشده با دلبر بیگانه خویش

بر سر آتش و آبیم ز چشم و دل خود
چند سوزیم در این تنگ قفس خانه خویش

هر دم این سوخته پروانه ما یعنی دل
جان به کف بر نهد از همت مردانه ی خویش

راست چون جغد گرفتم به خرابی مسکن
نه که چون گنج نهانیم به ویرانه خویش

گر زمانی ز پس پرده برون آید دوست
پیش آن شمع بسوزیم ز پروانه خویش

مرد اگر معتکف خاک در دوست بود
به که بر مسند تعظیم به کاشانه خویش

سال ها شد که به دریای عدم غواصیم
تا وجودی به کف آریم ز دردانه خویش

هان نزاری مطلب صاف ز خم خانه دهر
چونکه در دُرد زدیم اول پیمانه ی خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.