۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۳

بوی بهار می دهد باد صبا ز هر طرف
سبزه دمید عیش کن ساغر می منه ز کف

موسم تاب خانه رفت از پی گل به باغ رو
بر لب جویبار بر شیشه ی می ز طاق و رف

پیش که سر نهی به گل باده بخور به پای گل
گر ز جهود بایدت کرد یکی به ده سلف

دامن دوستان مده گر برود سرت ز دست
بخت مران چو من ز در عمر مکن چو من تلف

تا نخوری به جای مل خون جگر به وقت گل
سینه مکن چنان که من تیر فراق را هدف

من به کدام دلخوشی می خورم و طرب کنم
کز پس و پیش خاطرم لشگر غم کشیده صف

هست غم جهان مگر وقف دل خراب من
مادر روز و شب نزاد از پی غم چو من خلف

الحذر از دم صبا زان که درو زد آتشی
آه نزاری نزار از نفس سموم تف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.