هوش مصنوعی:
این متن عرفانی از زبان شاعری است که سفر معنوی خود به سوی کعبهی عشق را توصیف میکند. او از هدایت شدن توسط قافلهسالار عشق، گذر از بیابانهای سختی، و رسیدن به حقیقت عشق میگوید. در این مسیر، بتهای درونی شکسته میشوند و کعبهی واقعی به عنوان سینهی پاک انسانهای وارسته معرفی میگردد. شاعر تأکید میکند که عشق، سلطنت و تولیت حقیقی است و تنها با فدا کردن جان میتوان از مردار عشق رها شد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و نیاز به شناخت قبلی از ادبیات عرفانی دارد.
شمارهٔ ۷۴۱
دوش مرا پیش کرد قافله سالارِعشق
گفت بیا طوف کن کعبۀ اسرارِ عشق
قافله برداشتم بادیه بگذاشتم
قافله بر ذکرِ حق بادیه بر خارِ عشق
تا به درِ کعبه برد حاجیِ نفسِ مرا
داد به دستِ دلم حلقۀ اقرارِ عشق
قومی دیدم کنار بر بتِ اخلاصِ دوست
جمعی دیدم میان بسته به زنّارِ عشق
گفتم کعبه ست این دیرِ مغان نیست گفت
شرم نداری خموش چون کنی انکارِ عشق
بیش نیارد برون سر ز بیابانِ عقل
هر که درین ره فتاد دور ز هنجارِ عشق
خود چه تعلّق به تو کعبه و بت خانه را
تولیت و سلطنت نیست مگر کارِ عشق
بر شکن از بودِ خود سینه ز بت کن تهی
اینک اگر بشنوی کعبه ی ابرارِ عشق
معتقدان کرده اند جانِ گرامی فدا
تا نشوی جهد کن بیهده مردارِ عشق
مصدرِ ابداعِ تو جوهرِ نشرِ وجود
نسخه ی اسرارِ حق نقطه ی پرگارِ عشق
کعبه ی مقصود چیست سینه ی پاکِ رجال
روضۀ فردوس چه خانۀ خمّارِ عشق
بر درِ شیرین تُرُش گر بنشیند چه غم
شور مکن گو رقیب پیشِ نمک سارِ عشق
کسوتِ عشّاق چیست حلّۀ رضوان و نیست
حلّۀ رضوان به جز پود تو و تارِ عشق
اوّل محلوج وار پاک شد از خبثِ شرک
پس سرِ حلّاج شد تاجِ سرِ دارِ عشق
گفت بیا طوف کن کعبۀ اسرارِ عشق
قافله برداشتم بادیه بگذاشتم
قافله بر ذکرِ حق بادیه بر خارِ عشق
تا به درِ کعبه برد حاجیِ نفسِ مرا
داد به دستِ دلم حلقۀ اقرارِ عشق
قومی دیدم کنار بر بتِ اخلاصِ دوست
جمعی دیدم میان بسته به زنّارِ عشق
گفتم کعبه ست این دیرِ مغان نیست گفت
شرم نداری خموش چون کنی انکارِ عشق
بیش نیارد برون سر ز بیابانِ عقل
هر که درین ره فتاد دور ز هنجارِ عشق
خود چه تعلّق به تو کعبه و بت خانه را
تولیت و سلطنت نیست مگر کارِ عشق
بر شکن از بودِ خود سینه ز بت کن تهی
اینک اگر بشنوی کعبه ی ابرارِ عشق
معتقدان کرده اند جانِ گرامی فدا
تا نشوی جهد کن بیهده مردارِ عشق
مصدرِ ابداعِ تو جوهرِ نشرِ وجود
نسخه ی اسرارِ حق نقطه ی پرگارِ عشق
کعبه ی مقصود چیست سینه ی پاکِ رجال
روضۀ فردوس چه خانۀ خمّارِ عشق
بر درِ شیرین تُرُش گر بنشیند چه غم
شور مکن گو رقیب پیشِ نمک سارِ عشق
کسوتِ عشّاق چیست حلّۀ رضوان و نیست
حلّۀ رضوان به جز پود تو و تارِ عشق
اوّل محلوج وار پاک شد از خبثِ شرک
پس سرِ حلّاج شد تاجِ سرِ دارِ عشق
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.