هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و عشق ناکام خود می‌گوید. او نه بدون معشوق طاقت صبر دارد و نه با او به وصال می‌رسد. هجران معشوق مانند سموم دلش را می‌سوزاند، اما بوی خوش معشوق او را زنده نگه می‌دارد. شاعر از رفتار دشمنانه معشوق شکایت می‌کند و از او می‌خواهد که بر او رحم کند. در نهایت، او احساس می‌کند که مانند پرنده‌ای بی‌پر و بال است و راهی برای فرار ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل موضوعات عاطفی عمیق مانند عشق ناکام، فراق، و ناامیدی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای درک کامل، نیاز به بلوغ عاطفی و فکری داشته باشد.

شمارهٔ ۷۵۷

نه بی تو طاقتِ صبر و نه با تو رویِ وصال
ترا ز من چو مرا از جهان گرفت ملال

سمومِ هجر تو دود از دلم برآوردی
اگر نه بویِ تو می بُرد می ز بادِ شمال

رقیب راست گمان می برد که پندارد
که در کنارِ منی روز و شب ولی به خیال

چو بر تو شیفته تر می شوم ز غایتِ شوق
تو هم فریفته تر می شوی به حسن و جمال

ترا که دوست گرفتم گمان نمی بردم
به دشمنی و چنین دشمنی به حّدِ کمال

ببخش بر منِ مسکین اگر دلی داری
که بر اسیرِ زبون رحمت آورد قتّال

چو نا امید شوم دم به دم بر آن باشم
که از دیارِ تو رحلت کنم هم اندر حال

و لیک بی دل و بی جان کجا توانم رفت
که مبتلا شده ام هم چو مرغِ بی پر و بال

نزاریا چه کنی هم چنین به زاریِ زار
جفاش می کش و خوش می گری و خوش می نال
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.