۳۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۵

نگسلم از دوست امیدِ وصول
باک ندارم ز رقیبِ فضول

عاقل اگر عیب کند گو بکن
شیفته کی کرد نصیحت قبول

از اثرِ پرتوِ خورشیدِ عشق
خیره بماندند نفوس و عقول

فارغم از فرطِ غلویِ عموم
ایمنم از خوفِ غرورِ جهول

طبع به جز کژ نکند بی نمک
رقص به جز بد نکند بی اصول

خانه راو باش تهی کن که شاه
می رسد و می کند آن جا نزول

دوست درآید همه بیرون شوند
زیرِ اُحُد چند توان بُد حمول

تو ز من آزادی و من بنده ام
من به تو مشتاق و تو از من ملول

حکمِ تو بر جانِ نزاری رواست
بندۀ مطواع نجوید عدول

از سرِ جیحون نتوان بازجَست
عبره توان کرد و لیکن به پول
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.