هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از فراق می‌گوید. او بیان می‌کند که از وصال معشوق بهره‌ای نبرده و در فراق او، شب‌ها را به روز آورده و اشک ریخته است. شاعر از حسرت عشق و بی‌خبری معشوق از حالش می‌نالد و تأکید می‌کند که در تمام عمر جز غم و اندوه چیزی نداشته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و غم‌انگیز است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، مفاهیمی مانند عشق نافرجام و رنج‌های عاطفی برای سنین پایین مناسب نیست.

شمارهٔ ۷۹۴

ز وصلِ تو نفسی بهره بر نداشته ام
بیا بیا که به تو این نظر نداشته ام

شبی به روز نیاورده ام ز فرقتِ تو
که هر دو دیده به خوناب تر نداشته ام

ز حسرتِ شکرت چون مگس دمی نزدم
که هر دو دست به بالایِ سر نداشته ام

تو فارغ از من و بر من شبی به روز نشد
که نالۀ دل و سوزِ جگر نداشته ام

ز عشقِ من همه آفاق را خبر شد و من
ز عشق و عاشقیِ خود خبر نداشته ام

ارادتم به تو بوده ست و در محبّت تو
غمِ بلای قضا و قدر نداشته ام

درین دیار زیارت گهی نمی دانم
که من نرفته ام و دست بر نداشته ام

غمِ نزاریِ مسکین بخور که در همه عمر
به جز غمِ خیر و شر نداشته ام
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.