۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۷

جان در سرِ دل باختم تا عاشقِ جانانه ام
دل هم چو جان بفروختم تا در جهان افسانه ام

رویی به خوبی دارد او گر دوست می دارم چه شد
ماه است و من شوریده ام شمع است و من پروانه ام

چون بنگرد صاحب نظر با من نیامیزد دگر
هان ای خردمندان دگر دیوانه ام دیوانه ام

گه در کرامات اولیا گه در خراباتم گرو
گه محرم بیت الحرم گه ساکنِ بت خانه ام

اکنون نزاری یافتم من او نی ام او دیگرست
او خنب و من پیکر صفت گنج است و من ویرانه ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.