۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۰

گر یک نفس از تو می شکیبم
از معتقدان مکن حسیبم

بختم به وصالِ تو بشارت
می آرد و من نمی فریبم

در ساخته ام به نارِ سینه
چون دست نمی رسد به سیبم

خون کرد جگر شبِ فراقت
چون روزِ قیامت از نهیبم

بر ماه مپوش طرفِ برقع
خود زلف تو بس بود حجیبم

ای چشمۀ آفتابِ روشن
حربا صفت از تو ناشکیبم

من خاکِ توم غباربردار
مگذار چو آب سر به شیبم

بیزاری و آن گه از نزاری
هیهات مکش بدین عتیبم

تو حاکمی ار عنان بپیچی
من زنده و مرده در رکیبم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.