هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی، ناامیدی و غم عشق می‌گوید. او احساس می‌کند که در زندگی هیچ کاری ندارد جز فکر کردن و انتظار کشیدن. از نداشتن یار و همراه شکایت دارد و از این که در عشق ناکام مانده است، ابراز تأسف می‌کند. همچنین، او از نداشتن اختیار در زندگی و تسلیم شدن در برابر نامرادی‌ها سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ متن حاوی مضامین عمیق عاطفی مانند ناامیدی، غم عشق و تنهایی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تسلیم شدن در برابر نامرادی‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۸۴۲

ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم
بمردم ز غم غم گساری ندارم

به جز مغز پالودن و فکر کردن
به دنیا دگر هیچ کاری ندارم

ز من نیست بی کارتر در جهان کس
که با هیچ کس کار و باری ندارم

دلی پای بندِ غمِ عشق دارم
دریغا که آسان گذاری ندارم

به پایِ جلادت پناهی نیابم
به دستِ ارادت نگاری ندارم

ز کرد و کیایی و مال و منالی
جز امیّدی و انتظاری ندارم

چه محصول چون در حصولِ مرادی
به وصل از میانی کناری ندارم

نهادم دلِ خویش بر نامرادی
چو بر وصل و هجر اقتداری ندارم

به پیران سر آشفتگی نیست لایق
ولی چون کنم اختیاری ندارم

همین باز می گو نزاری به زاری
ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.