هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، وفاداری و عشق بی‌قید و شرط خود را به معشوق بیان می‌کند. او حاضر است در راه عشقش هر رنجی را تحمل کند، حتی اگر سرش را به سنگ بکوبند. شاعر از نگاه معشوق و حضور او سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ‌چیز نمی‌تواند او را از آستان معشوق دور کند. او عشق خود را فراتر از اختیار و کنترل می‌داند و با وجود گذشت عمر، هنوز در انتظار معشوق است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۸۵۰

منم که برنکنم از آستان یار سرم
اگر به سنگ بکوبند هم چو مار سرم

به دیده چون بخرامد نهم چرا ننهم
به زیر هر قدمش گر بود هزار سرم

بر آستان درش سر نهاده پندارم
که آفتاب گرفته ست در کنار سرم

نگاه نرگس مستش به کیست آه دریغ
که چون بنفشه فروشد درین خمار سرم

چو بر حریر نی ام در کنار گل خفته
دریغ نیست که بالین کند ز خار سرم

به اختیار بدادم ز دست دامن دل
ولی ز دست ندادم به اختیار سرم

گذشت عمرم و عمری گذشت تا مانده ست
برون ز غرفه ی امید ز انتظار سرم

سر عزیز چرا می دهم به دست فنا
نه آخر از در یار است یادگار سرم

نزاری ام نه به زاری چو غافلان دگر
که پای مال کند خوابِ روزگار سرم

اگر چه بی سر و پایم فرو نمی آید
به چار بالش ارکان افتخار سرم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.