۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۸

شد در سر کار تو هم دنیی و هم دینم
ناداده هنوز از لب یک شربت شیرینم

بر ناله ی زار من رحمت نکنی یک شب
هم در تو رسد روزی سوز دل مسکینم

گر عمر بود روزی در بزم گه وصلت
بی درد میی نوشم بی خار گلی چینم

آن جا گه تو نگذاری برگردم و ننشینم
آن جا که تو فرمایی برخیزم و بنشینم

گر عنف کنی عمری مستوجب آن هستم
ور لطف کنی روزی هم مستحق اینم

چندان که طلب کردم بسیار نظر بردم
یک سرو نمی بینم کز قد تو بگزینم

بگذار نزاری را تا روی تو می بیند
کاثار سعادت ها از روی تو می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.