۳۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۲

می‌روی ای در دلِ تنگم مقیم
بازنگر از سرِ لطفِ عمیم

مرحمتی کن چه شود گر به ما
باز کنی گوشه‌ی چشمی به نیم

از درم ای ماه درآ تا شود
اخترِ برگشته‌ی من مستقیم

بهر خدا بر منِ‌ مسکین ببخش
تا به عوض کسب کنی حا و جیم

چشمه‌ی خضرست لبت روز و شب
ساخته از دیده‌ی من یا و میم

یادِ صبا تحفه‌ی مشکِ ختا
از سرِ زلف تو فرستد نسیم

بویِ عرق‌چین تو گر بشنود
بانگ برآید زِ عظامِ رمیم

از پدر و مادرِ گیتی نزاد
چون سرِ دندانِ تو درِّ یتیم

چند کشم باده ز دردِ فراق
تا به کی از جورِ رقیبِ لئیم

دست به من ده به وفا و بگوی
بسم الله الرّحمآن الرّحیم

مهرِ نزاری نشود که به عشق
هم ره او بود زِ عهدِ قدیم

نیست به جز عکسِ خیالت حریف
نیست جز اندوهِ‌فراقت ندیم

سیم و زرش نیست بدو کی رسد
حلقه‌ی زرّین و بناگوشِ سیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.