هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد دوری از یار و ناتوانی در تحمل این جدایی می‌گوید. او بیان می‌کند که نه می‌تواند دل یار را از خود برنجاند و نه می‌تواند دل خود را از غم دوری یار رها کند. تنها حاصل این وضعیت، مناظره و غم‌خواری است. شاعر تأکید می‌کند که راه چاره‌ای جز تسلیم شدن ندارد و نمی‌توان با حیله‌گری حقایق الهی را پنهان کرد. او همچنین از بی‌فایده بودن ملامت دیگران و دام‌های دنیوی سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که وجودش از فطرت الهی سرچشمه گرفته و عشقش را نمی‌توان با پرورش دنیوی تغییر داد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۹۶۵

نمیتوان دل یاری زخود بیازردن
نه نیز هم دل خود را ز غیر آزردن

میان این دو دلم نیست حاصلی دیگر
مگر مناظره ای کردن و غمی خوردن

مگر به چاره بر لب کشند جان مرا
به هیچ وجه دگر نیست چاره یی کردن

مشنع متعضب مگر نمی داند
که صبغت الله نتوان به حیله بستردن

به لا نسلّم چیزی مسلّمت نشود
چه سود آیت باطل به حجت آوردن

ترا به عقل و گرعقل را به تو چون است
کدام یک به دگر واجب است بسپردن

نه مرغ دانه ی دنیایم ای خطا بینان
چه حاصل است شما را ز دام گستردن

من از مشیمه ی فطرت وجود یافته ام
به هرزه دایه ی عشقم نخواست پروردن

چه سود سنگ ملامت زدن نزاری را
که مانده در گل عشقم ز پای تا گردن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.