هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه از زبان شخصی رنج‌دیده و مجنون‌وار است که از یار پیمان‌شکن خود شکایت دارد. او از درد فراق و غم‌هایش می‌گوید و امید به رهایی از این زندان غم دارد. شعر پر از استعاره‌های زیبا مانند مجنون، یعقوب محنت‌دیده، و زنجیر زلف است و احساسات عمیق عاشقانه و رنج‌های روحی را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی عمیق و رنج‌های روحی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۹۸۸

ای پیک مشتاقان بگو امشب بدان پیمان‌شکن
کز دوستانِ معتقد شوخی مکن دل بر مکن

مجنونِ‌کار افتاده را بندی نه از زنجیرِ زلف
یعقوبِ‌محنت دیده را بویی فرست از پیرهن

با خاطرش ده کای فلان این نیست شرطِ دوستی
یاران چنینی یاد آورند از مخلصانِ خویشتن

کاهی شدم من احتمال امکان ندارد بیش ازین
کوهِ‌غم است ندوهِ او بر خاطرِ این ممتحن

امّیدوارم کز وجود ایزد خلاصی بخشدم
وین شخصِ محنت دیده را زندان غم بر جانِ‌من

باری حجابِ‌پیرهن از جانِ من برداشتی
کز هر چه من بودن نماند الّا خیالی از بدن

با آن که خون شد کاشکی بردیده بگذشتی دلم
کز دل چنین افتاده‌ام همچون زبان در هر دهن

کردی نزاری عاقبت جان در سرِ مقصودِ دل
وین قصّه در آفاق شد افسانه‌ی هر انجمن
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.