۳۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

دل غنچه را باز این غم گرفتست
که پشت بنفشه چرا خم گرفتست

نقاب از رخ او بخواهد گشودن
صبا غنچه را زان فرادم گرفتست

چمن را خط سبزه منشور ملکست
که اقلیم شادی مسلّم گرفتست

مگر چشم من دید در خواب نرگس
که چشمش ز چشمم چنین نم گرفتست

مزاج گل از مشک و می شد سرشته
کزن بوی و زان رنگ در هم گرفتست

شد از زلف یارم بشولیده کارش
بنفشه ازین روی ماتم گرفتست

رضا داد لاله بخون پیاله
که خونش گرفتست و محکم گرفتست

همه راز دل غنچه با باد گوید
تو آن ساده دل بین که محرم گرفتست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.